عرشیا جونعرشیا جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

نازبالام عرشیا *فرشته آسمانی مامان و بابا*

ذهن خلاق

از اونجایی که عشق مامان به نقاشی و درس و مشق خیلی علاقه داره و این استعداد از در و دیوار خونه تراوش میکنه بالاخره شاهدونه خونه ما تصمیم گرفت اولین نقاشی از ذهن خلاقش رو به روی صفحه بیاره و مامان و ذوق زده کنه . الهی قربون اون دستای نازت بشم که همه چیز رو بزرگ میکشی و میگه آخه من قویترین مَردَم باید گنده بکشم. بوس بوس . این نقاشی از دستاوردهای خودت که مامان اصلاً تو کشیدنش بهت کمک نکردم عزیزم. ...
27 آبان 1392

زنگ صدات تنهاییم و شکسته

  گل پسرم ، آی گل گلدون من شیرین من ، شکرِ شکردون من صورت تو ماه تو ایوون من چشمهای تو ، آئینه و شمعدون من حرفهای تو شیرین تر از جون  من قدو بالات ،سرو تو باغ نشسته ناز و ادات ،خرمن دسته دسته شیطنتات ،با مزه مثل پسته زنگ صدات، تنهاییم و شکسته مهربونیت ،چشم دلم رو بسته   ...
15 آبان 1392

13آبان

امروز ١٣ ابان مصادف با روز دانش آموزه و عرشیا میخواد به از همینجا به دختر و پسر خاله ها و عموها و عمهاش تبریک بگه و براشون آرزوی موفقیت کنه البته عرشیا هم برای اینکه از قافله جا نمونه امروز به راهپیمایی رفت و به جای شعارهای بد فقط پرچمشو تکون میداد و دادمیزد ایران،ایران،ایران گل پسرم فکر میکرد رفته استادیوم و فوتبال تماشا میکنه. ...
13 آبان 1392

دریاچه چیتگر

از اونجایی که عشق مامان ،عاشق آب و دریاست بابایی برای خوش آمد پسر هر از چند گاهی مارو به دریاچه چیتگر میبره که عرشیا جونم از دیدن و گشتن توی یه همچین جایی لذت میبره مخصوصا اگر همراه عمو باشه که دیگه از کنترل خارجه . اینهم یه عکس از نازنینم در قایق پدالی که البته دو،سه دقیقه بعدش به خواب رفتی و مثلاً ما به خاطر تو سوار قایق شدیم. ...
13 آبان 1392
1